پیام مازند - رکنا / رومینا اشرفی، به خاطر پسری به نام بهمن خاوری قربانی خشم پدر شد، حالا خواهر این پسر زوایای پنهان رابطه برادرش با رومینا را فاش کرد.
رومینا اشرفی دختر 13 سالهای بود که به دست پدرش به قتل رسید. پدر داس خود را بر گلوی دخترش گذاشته و تیغ را کشید تا آبرو و غیرتش لکهدار نشود.
بهمن خاوری، پسری که رومینا را فراری داده بود، نیز در این پرونده مورد توجه قرار گرفت. خانواده رومینا میگویند که عکسهای خودش با رومینا را که منتشر کرد و پدر رومینا دیوانه شد. بهمن خاوری اما از بدرفتاریهای پدر رومینا گفت و درددلهایی که دختر 13 ساله تالشی به او کرده بود.
خواهر بهمن نیز در مورد این حادثه اسفناک پای میز مصاحبه نشست.
بهمن چه مدت رومینا را میشناخت؟
دختر و پسر بودند. من از او پرسیدم «رومینا خانم شما که با برادر من فرار کردید 13 ساله هستید» گفت «مگر عاشق شدن به سن نگاه میکند؟ یکی 60 ساله است دختر 15ساله میگیرد مردم به آن افتخار میکنند ما دو تا جوان چه میشود که 15-16 سال فاصله سنی داشته باشیم؟ هیچی نمیشود. میروم و جلوی قانون میگویم که بهمن را دوست دارم» گفتم «نه، قانون تو را میگیرد و به بابات میدهد» گفت «من به دادگاه میگویم که من را به بابام ندهید!» حتی دختر در دادگاه هم این را گفته بود. این دختر از دست باباش امنیت جانی نداشت. اذیتش میکرد. قبل از فرار و بچگی از باباش عاصی بود. نشنیدید مادرش گفت «باباش گفته مرگ موش بخوره» دختره خودش میگفت «بابام 10 روز پیش مرگ موش گرفته بود میخواست به من بدهد، ما زنگ زدیم خالههایم آن را از دستش گرفتند» یکی از خالههایش بیرون از آگاهی به من گفت «راست میگوید» گفتم «این دختر امنیت جانی نداشته که به یک نفر پناه آورده است»
شاید به خاطر این بود که رومینا با بهمن دوست بوده است.
باباش نمیدانست که با بهمن دوست است. دختره خودش گفت «مشکل بهمن نیست. من که به دنیا آمدم و پدرم فهمید دختر هستم، میخواست من را از پل در آب بیندازد که چرا خدا به او دختر داده است» گفتم «اگر مشکل خانوادگی دارید به ما ربطی ندارد. تو کار خوبی نکردی با برادر من فرار کردی، قانون تو را دست بابات میدهد.»
برادرتان رومینا را دوست داشت؟
بله، اما رومینا گفت «من از 9 سالگی عاشقش شدم. سنم پایین بود و نمیتوانستم بگویم عاشق شدهام. برادرت در عروسی رقصید، من عاشقش شدم» گفتم «رومینا خانم شما بچهای» گفت «آبجی این حرف را نزن! عاشقی به سن نگاه نمیکند. من از 9 سالگی عاشقش بودم اما به کسی نمیگفتم. پسره هم نمیدانست. تا شمارهاش را به یک نحوی پیدا کردم. زنگ زدم به بهمن با او دوست شدم»
اول رومینا زنگ زده بود به بهمن؟
خودش اینطور میگفت. دقیقا نمیدانم اما با هم دوست شدند. یک دختر که 14-15 سال فاصله سنی دارد و عاشق شده جرم است؟ آدم گردنش را میبرد؟
اما شنیدیم که داشتند عقدش میکردند؟
بله. باباش به ما زنگ زد گفت آماده شوید میخواهم بیایم عقدش کنم. خانه خواهرم کوچک بود و خانه من در آستارا بزرگ، عقد را انداختند خانه من. عاقد را خبر کردیم. باباش به فامیلهایشان خبر داد. اما تک تک میآمدند. من به آبجیام گفتم «چرا اینها تک تک میآیند؟ اگر میخواهند عقد کنند باید همه با هم بیایند» باباش با دختره رفت در اتاق. من رفتم کلید در اتاق را برداشتم و در را باز گذاشتم و گفتم «خواهشا هر حرفی داری در را باز بگذار»
چرا؟
میترسیدم. خشمی در باباش دیده بودم که باورش نمیکردم. آبجیام گفت «بچهاش هست» گفتم «خیلی با خشم به دختره نگاه میکنه در را میبندد گردن دختر را در خانه من میبرد گرفتار میشویم!» بابای رومینا گفت «چرا در را باز میکنید؟» گفتم «حاج آقا ما کاری به شما نداریم. همه حرفها را با دخترت بزنید ولی خواهشا در را باز بگذارید. ما را گول زد و گفت دختر را عقد میکنم. اما آخر که همه آمدند و میخواستند صیغه را بخوانند یک دفعه مامور آمد داخل خانه. شوهر خالهاش مامور آورده بود. باباش راضی بود اما اطرافیانش گفته بودند که دختر به اینها نده. شوهر خاله آمد عقد را بهم زد. حتی باباش رومینا را در دادگاه بوس میکرد و گفت «دخترم میبرمت خانه و آنجا برایت عقد میگیریم و چادر سرت میاندازم» ما را اینطور و خانواده زنش را آنطور گول زد. با این اتفاق ما اینقدر ناراحت شدیم.
چطور فهمیدید رومینا را کشتهاند؟
فوری در اینستاگرام گذاشتند. فامیلهایمان زنگ زدند و گفتند همه میگویند سر دخترش را بریده است. روز دادگاه هنوز اذان نداده بود که از دادگاه بیرون آمدند. دادگاه دختر را به شوهر خالهاش داده بود، او هم دختر را تحویل باباش داد.
بهمن از این اتفاق چه واکنشی نشان داد؟
خیلی گریه کرد، این اتفاق خیلی ما را ناراحت کرد. هنوز داداشم گریه میکند. نمیدانی ما چقدر ناراحت شدیم هم به خاطر جوانی دختر هم به خاطر داداشم. ضربه بیشتر به داداشم خورده است. آدم یکی را دوست داشته باشد و از دستش بدهد چه حالی میشود؟
میگویند بهمن قبلا هم یک دختر را از آستارا فراری داده است؟
بهمن دختر را دوست داشت، رفتیم خواستگاری و تحقیقات کردیم از خانوادهاش خوب نگفتند ما خودمان را کنار کشیدیم. چون آن دختر را دوست داشت قرار نیست، دیگر ازدواج نکند. مادر آن دختر خواستش بالا بود و ما نتوانستیم قبول کنیم. با خوبی و خوشی کنار آمدیم. بهمن رفته جای دیگر خواستگاری نباید به او دختر بدهند؟ برادر من هر روز صبح بلند میشود گریه میکند. رومینا چه گناهی داشت؟ رومینا چند روز پیش ما بود، بهمن را پیش او نگه نداشتیم، گفتیم نامحرم است. قبول هم کردند. اولین دختر نیست فرار کرده که اینطور مجازاتش کردند. چند تا دختر از خانه فرار کردند و بعد بزرگترها جمع شدند و عقدشان کردند؟
اینجا رسم است دختر فرار کند بعد خانواده پسر میروند خواستگاری؟
بله. اگر بابای دختر راضی نباشد فرار میکنند. این رسم همه جا هست. دختر فرار میکند بعد بزرگترها عقدشان میکنند، اما پدرش اجازه نداد و گفت با تفنگ شما را میزنم. ما اینجا همسایه شیعه و سنی هستیم و مشکلی با هم نداشتیم. اینها از جای دیگر آمدند و اینجا ساکن شدهاند.
بعد از این اتفاق تهدید هم شدید؟
بله. برادرم را تهدید میکنند و میگویند میکشیمت! داداشم از خانه هم نمیتوانست بیرون بیاید. به پاسگاه گفته من امنیت جانی ندارم، مرا ببرید.
برادرتان چرا دستگیر شد؟
هم به خاطر این که امنیت جانی ندارد و هم به اسم داداشم در اینستاگرام پیج زدند و عکس دختره را پخش کردند. عکس تولد دختر را در پیج زدند. گفتند این عکس دست غریبه چه کار میکند؟ الان دختر در قبرش نمیلرزد؟ اگر میدانستیم اینطور خانوادهای هستند به داداشم میگفتیم از این دختر دور بمان. این دختر از دست خانوادهاش امنیت جانی نداشت. آن روز که مادر دخترش را بوسید دلم برایش سوخت. مادر گفت «دخترم اگر کارت بگیرد خدا تو را خوشبخت کند» آنجا فهمیدم مادرش هم در عذاب است. من به آبجیام گفتم «مادرش گفته اگر کارت بگیرد، میدانست چه بلایی سر دخترش میآید.»
پدر رومینا و بهمن بعد از قتل با هم روبهرو شدند؟
نه. پدرش را دستگیر کردند و بردند. رومینا با داداشم فرار کرده بود و به داداشم گفت «از من و خودت عکس بگیر بگذار در اینستاگرام تا همه فامیلهایم بفهمند که من فرار کردم و بابام من را از تو نگیرد»
پدرش مواد مخدر مصرف میکرد؟
من نمیدانم اما اطرافیان بابایش را تشویق کردند که دختر را از اینها بگیر. بعد از آن که از آگاهی آمدیم شوهر خالهاش گفت «دیدی دختر را گرفتیم؟» گفتیم «دختر را گرفتید عیب ندارد، دختر مال شماست. فقط مواظبش باشید» حتی در دادگاه هم به مادرش گفتم «به شوهرت اعتبار نکن. خیلی خشم دارد و عصبانی است» قانون باید این موضوع را پیگیری کند. چرا یک پدر باید جان بچه را بگیرد؟