پیام مازند
نان قسطی می‌گیریم/ 500 هزار تومان پول برق می‌دهیم (+ فیلم)
سه شنبه 14 بهمن 1399 - 12:26:32
پیام مازند - 4 سال پیش که خشکسالی شد و دیگر در شهرمان کار پیدا نمی‌شد، جول و پلاسمان را جمع کردیم و بَرخِستیم از تایباد به تهران آمدیم، اما چون پولی برای رهن خانه در تهران نداشتیم، در همین خرابه‌ها، این اتاق را اجاره کردیم. به گزارش ایلنا، خشکسالی که به جانِ خراسان رضوی افتاد، خیلی از کارگران تایبادی از زور بیکاری به تهران و حاشیه‌های آن پناه آوردند.
از همان روزهای اول ورودشان به تهران چون توان پرداخت اجاره بها و ودیعه بالای مسکن را حتی در محلات حاشیه تهران نداشتند به اتاقک‌های باقی مانده از یکی از کوره‌های آجرپزی اطراف تهران پناه بردند و این اتاقک‌هایِ نیمه‌آوار شد پناه این کارگران و خانواده‌هایشان. حاشیه تهران؛ پناه کارگرانِ فراری از خشکسالی در کنار جاده محمودآباد انتهای شهرک خاورشهر واقع در بزرگراه امام رضا(ع) پیرمردی که خود از اهالی خراسان است، منتظر ماست و قرار است، باهم به محل زندگی همشهریانش برویم که از زور خشکسالی به حاشیه تهران مهاجرت کرده‌اند. در کنار یک دره که پر از زباله است، باقی مانده‌ای از اتاقک‌های کوره‌های آجرپزی پیام قرار دارد.از بیرون که نگاه می‌کنی جز دیواره‌های مخروبه چیزی نمی‌بینی. در مقابل یک در آهنی آبی، زنی سالخورده ایستاده است و ما را به داخل راهنمایی می‌کند.

پیام مازند

در هر اتاق حداقل 5 الی 6 و حتی 8 نفر زندگی می‌کنند. جلوی درب‌ آهنی برخی از اتاق‌ها بند لباس و دمپایی‌های کوچک و بزرگ و رنگارنگ به چشم می‌خورد. ساکنان هر اتاق برای در امان ماندن از شب‌های سردِ زمستان جلوی درب هر اتاق را با چندین پارچه و پتوی کهنه پوشانده‌اند. کف اتاق‌ها با فرش‌های کهنه پوشیده شده و چند دست رختخواب کهنه در گوشه هر اتاق روی هم تلنبار شده، در گوشه دیگری از اتاق هم چند کاسه و بشقاب و قابلمه روی زمین است. هوای درون اتاق بدون وسیله گرمایشی از فضای بیرون سردتر است. در انتهای حیاط یک پیت حلبی روغن که تا نیمه آب است، روی دو آجر و مقداری ذغال در حال گرم شدن است، اهالی این کوره از این آب برای شست و شوی لباس‌ها استفاده می‌کنند.

پیام مازند

درآمدمان از جمع‌آوری ضایعات بود که دیگر آن هم نداریم وی ادامه می‌دهد: «همه اهالی این حیاط از تایباد و تربت جام به این جا آمده‌اند و برای هر اتاق ماهیانه 100 هزار تومان به صاحب کوره می‌دهیم. در تایباد خشکسالی بود، وضع خیلی خراب شده بود و ما هیچی چیزی نداشتیم و به امید کار به تهران آمدیم.» از بی‌بی مریم می‌پرسم چند نفر در این اتاق زندگی می‌کنند و او پاسخ می‌دهد: « 5 پسر دارم که جز یک نفر مابقی ازدواج کرده‌اند. چهار پسرم در مشهد زندگی می‌کنند و یک پسرم که زن و بچه هم دارد، با ما در این اتاق زندگی می‌کنند. تا قبل از کرونا پیرمرد ما ضایعات جمع می‌کرد، اما از وقتی کرونا شده، ما اینجا خیلی مشکل داریم. چون نمی‌توانیم ضایعات جمع کنیم، درآمدی نداریم و زندگی برایمان سخت‌تر شده است.» آب آشامیدنی و گاز نداریم برخی خیریه‌ها، پنجشنبه جمعه‌ها مقداری غذا برای ما می‌آورند و غیر از آن چیزی برای خوردن نداریم. آب و گاز هم در کار نیست. چراغ گاز و آشپزخانه هم نداریم و اگر چیزی باشد، روی پیک‌نیک غذا درست می‌کنیم. وی تصریح می‌کند: «برخی خیریه‌ها، پنجشنبه جمعه‌ها مقداری غذا برای ما می‌آورند و غیر از آن چیزی برای خوردن نداریم. آب و گاز هم در کار نیست. چراغ گاز و آشپزخانه هم نداریم و اگر چیزی باشد، روی پیک‌نیک غذا درست می‌کنیم، چند روز پیش هم آتش گرفت و موهای سرم سوخت. اگر مردم کمکی به ما کنند، همان است و گرنه چیز دیگری نداریم.» «بی‌بی مریم» می‌گوید: «در این جا 8 خانوار زندگی می‌کنند، دو خانواده افغانستانی هم آن پایین هستند. اگرچه از زمانی که کرونا آمده، نتوانستیم کار کنیم، اما خداروشکر اینجا تا حالا کسی کرونا نگرفته و باز جای شکرش باقی است.»

پیام مازند

ماکارونی و سویاهایی که خیرین می‌دهند را برای پرداخت قبض برق می‌فروشیم از «بی‌بی مریم» می‌پرسم شما مدارک هویتی دارید، می‌گوید: «ما همه مدارک‌مان را داریم، اما بیمه نیستیم. البته از هیچ جا هم به ما کمک نمی‌شود.» می‌گویم یارانه هم نمی‌گیرید؟ پاسخ می‌دهد: «بعضیا می‌گیرند، اما همه‌مان نه، دیروز هم یک خیری برای ما غذا آورده بود که عده‌ای به او گفته بودند، غذا برای اینها نیاورید می‌برند می‌فروشند؛ خانم شما ببین در این خانه‌ها چیزی برای خوردن نیست، ما چرا باید غذایی را که برای‌مان می‌آورند، بفروشیم؟ اگر چیزی برایمان بیاورند که همان جا می‌خوریم، اما اگر ماکارونی و سویا را می‌فروشیم از سر ناچاری است تا بتوانیم پول برق را بدهیم یا آب بخریم، ماکارونی را می‌فروشیم تا پول این‌ها را بدست بیاوریم.» برای در امان ماندن از سرما، آتش روشن می‌کنیم وی ادامه می‌دهد: «برای هر پیک‌نیک باید 10 تا 15 هزار تومان بدهیم تا آن را پر کنند، برای همین سعی می‌کنیم تا جایی که می‌شود روزها برای گرم کردن خانه از آن‌ها استفاده نکنیم و تمام روز تا ساعت 10 و 11 شب همین جا بیرون آتش روشن می‌کنیم و همه دور آن جمع می‌شویم تا گرم شویم، اما می‌گویند شما هوا را آلوده می‌کنید و اجازه روشن کردن آتش را هم به ما نمی‌دهند.» در اتاق کناری «بی‌بی مریم» یک پیرزن و 4 پسرش زندگی می‌کنند که شیشه مصرف می‌کنند، اهالی کوره از آن‌ها دل خوشی ندارند. پیرزن ساکت در مقابل اتاقش چمباتمه زده و وقتی می‌خواهم با او صحبت کنم می‌گوید: «فیلم نگیر، اصلا چه فایده‌ای دارد که از ما فیلم بگیرید.» بچه‌ها در حیاط با هم بازی می‌کنند و گاهی اوقات از دیوار نیمه‌ای که در انتهای حیاط و در نزدیک دستشویی است به آن طرف دیوار می‌روند که پر از زباله است و در آنجا باهم بازی می‌کنند. به گفته بی‌بی مریم دو خانواده از اهالی افغانستان هم در پایین دره زندگی می‌کنند. در این دره هر جا را که نگاه می‌کنی یا زباله ریخته شده یا نخاله‌های ساختمانی. کمی آنطرف‌تر از اتاق «بی‌بی مریم» زن جوانی از لای پرده‌ای که از اتاقش آویزان است، بیرون را نگاه می‌کند، بی‌بی مریم می‌گوید: «او خیلی جوان است و 6 فرزند دارد، شوهرش بددل است و اجازه نمی‌دهد، او با کسی صحبت کند.»

پیام مازند

آجرهای نخاله را جمع می‌کنیم و می‌فروشیم «زهرا» می‌گوید: «از وقتی کرونا آمده از همین زباله‌هایی که در ته این دره می‌ریزند، ضایعات جمع می‌کنیم، گاهی اوقات هم کامیون‌ها، نخاله‌های ساختمانی را می‌آورند و اینجا خالی می‌کنند و ما آجر و آهن‌هایی که به درد می‌خورد را جمع می‌کنیم و کنار جاده می‌فروشیم، گاهی اوقات در طول ماه از این طریق فقط 40 الی 50 هزار تومانی درآمد داریم و درآمد دیگری هم نداریم.» می‌گویم اگر خیری نباشد که برای‌تان این تانکر را پر کند، آب آشامیدنی از کجا می‌آورید، وی با دستش کمی دورتر را نشان می‌دهد و پاسخ می‌دهد: «گالن‌های 20 لیتری را می‌بریم و از قاسم‌آباد یا محمودآباد آب می‌خریم، بعد به بی‌بی مریم اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما می‌رویم و آب می‌خریم و این همه راه پیاده با خودمان می‌آوریم، اما این پیرزن‌ها چه باید بکنند، بیچاره‌ها خیلی اوقات آب ندارند و ما برایشان می‌آوریم.»

پیام مازند


http://www.Mazan-Online.ir/fa/News/180694/نان-قسطی-می‌گیریم--500-هزار-تومان-پول-برق-می‌دهیم-(--فیلم)
بستن   چاپ