دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
اقتصادی

مرثیه‌ای برای مادر و سرزمین

مرثیه‌ای برای مادر و سرزمین
پیام مازند - ایسنا / رمان «شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد» نه‌فقط روایت زندگی یک زن، بلکه مرثیه‌ای است برای سرزمینی در جست‌وجوی معنا، امید و بازشناسی خود. سمیه مهرگان، ...
  بزرگنمايي:

پیام مازند - ایسنا / رمان «شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد» نه‌فقط روایت زندگی یک زن، بلکه مرثیه‌ای است برای سرزمینی در جست‌وجوی معنا، امید و بازشناسی خود.
سمیه مهرگان، منتقد و مترجم در نگاهی به رمان «شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد» اثر کارینا ساینس بورگو نوشته است: رمان «شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد» اثر کارینا ساینس بورگو که در سال 2021 منتشر شد و به بیش از سی زبان از جمله فارسی توسط ایمان رهبر در نشر خوب ترجمه شده، با دقت و تأملی عمیق، تصویر غم‌انگیزی از زندگی در ونزوئلای بحران‌زده امروز ارائه می‌دهد؛ کشوری که خشونت و هرج‌ومرج، کمبودهای اقتصادی و فروپاشی اجتماعی، انسان‌ها را به گوشه‌هایی تاریک از وجودشان می‌کشاند. ساینس بورگو، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ای متولد کاراکاس، در این رمان نخست خود، با نثری شعری و تلخ، به زندگی زنی به نام آدلایدا فالکون می‌پردازد؛ زنی که در میان فروپاشی کشورش تازه مادرش کلارا را از دست داده و باید در شرایطی بسیار دشوار مراسم خاکسپاری را برگزار کند.
آدلایدا در کاراکاس امروز زندگی می‌کند؛ شهری که در آن خشونت و کمبود مواد اولیه، آرامش را از میان برداشته است. مردم به‌طور مکرر دستگیر و شکنجه می‌شوند، قفسه‌های فروشگاه‌ها خالی‌اند، بازار سیاه بر هر چیزی از دارو تا نوار بهداشتی قیمت می‌گذارد و خاموشی‌های مکرر به امری عادی تبدیل شده‌اند. او می‌گوید: «تنها می‌توانستیم نگاه کنیم که چگونه همه‌چیز ناپدید می‌شود: آدم‌ها، مکان‌ها، دوستان، خاطرات، غذا، آرامش، صلح، سلامت عقل.»
بازار
در آغاز داستان، مراسم خاکسپاری مادر آدلایدا کاری دشوار و پرچالش است؛ او حتی مجبور می‌شود آخرین اسکناس یورویی را که در دست دارد در بازار سیاه خرج کند تا کلیسایی برای مراسم پیدا کند. در همین حال، کنترل و خشونت روزمره از سوی گروه‌هایی چون «ناوگان موتوری وطن» و «پسران انقلاب» همه‌جا را فراگرفته‌اند؛ گروه‌هایی که با مصونیت کامل از حکومت به سرکوب معترضان و اعمال خشونت می‌پردازند.
در محیطی که اراذل و اوباش خانه‌ آدلایدا را تصاحب می‌کنند و جسد همسایه‌ او در آپارتمان کناری پیدا می‌شود، زندگی روزمره به کابوسی پایان‌ناپذیر تبدیل می‌شود. پنجره‌های خانه را با نوار چسب می‌بندد تا گاز اشک‌آور وارد نشود و وقت خود را با شمردن صدای تیراندازی‌های شبانه و بسته‌بندی وسایل مادر می‌گذراند:
شب‌ها خاموشی برقرار است و او از پنجره می‌بیند که مردم برای تولید نور، اسکناس‌های‌شان را به آتش می‌کشند. او می‌گوید: «برای زنده ماندن، مجبور بودیم کارهایی بکنیم که هرگز تصور نمی‌کردیم: به دیگران حمله کنیم یا سکوت کنیم؛ روی گردن کسی بپریم یا رویمان را برگردانیم.»
در روزهای پس از مرگ مادر، جهان آدلایدا کوچک و محدود می‌شود؛ ارتباط‌ها کمتر و اضطراب بیشتر می‌شود. روابط مادر و دختری، به‌ویژه رابطه‌ عمیق و پیچیده‌ او با مادرش، و همچنین با همسایه‌ای به نام آرورا، یکی از محورهای اصلی رمان است. ساینس بورگو به دقت این رابطه را می‌کاود، زندگی روزمره پیش از فروپاشی، و همچنین دغدغه‌های مهاجرت و معنای «خانه» را در لایه‌های داستان می‌گنجاند.
جایی که رمان «شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد» بیش از همه به یک فیلم مستند و تلخ می‌ماند، توصیف شهری آشفته و بی‌قانون است؛ جایی‌که ترس، خشونت و هرج‌ومرج، زندگی روزمره را مسموم کرده‌اند. ساینس بورگو خشونت را با جزییاتی تلخ و شوکه‌کننده به تصویر می‌کشد و خواننده را با واقعیت تلخ و دردناک ونزوئلا روبه‌رو می‌کند.
رمان از لحاظ ساختاری و نمادین بسیار پیچیده است، اما از ساده‌سازی یا تمثیل‌های سطحی پرهیز می‌کند. جمله بورخس درباره‌ شجاعت و ترس، که در اپیگرافِ رمان آمده، به شکلی پویاتر در این داستان بازتاب یافته است: «دلیری‌ام دادند. خود دلیر نبودم.» این جمله، هم راهنمایی است برای فهم دنیای آدلایدا و هم تصویری از وضعیتی که او و کشورش در آن گرفتار شده‌اند؛ ترسی عمیق و مکرر، که بر انتخاب‌ها، رفتارها و روابط انسانی سایه افکنده است.
یکی از اتفاقات کلیدی داستان زمانی است که آدلایدا متوجه می‌شود کلید آپارتمانش دیگر کار نمی‌کند و قفل در عوض شده است. پشت در، زنی به نام «لا ماریسکالا» ظاهر می‌شود که لباس‌های مادر آدلایدا را به تن دارد و با لحنی تحقیرآمیز می‌گوید: «این آپارتمان حالا مال ماست. مثل همه‌چیز دیگر، همیشه مال ما بوده، فقط تو از ما دزدیده بودی.» این جمله نمادی از تصاحب هر آنچه آدلایدا دارد و نمادی بزرگ‌تر از تصاحب یک کشور و زندگی‌های از دست رفته است.
در ادامه، دو جسد به او کورسوی امیدی برای فرار می‌دهند: جسد مادر و سپس جسد آرورا، همسایه‌اش. کنار تخم‌مرغ‌هایی که آرورا هنگام مرگ درحال هم‌زدن‌شان برای کیک بود، نامه‌ای از سفارت اسپانیا پیدا می‌شود که درخواست گذرنامه‌ آرورا را تأیید می‌کند. آدلایدا درمی‌یابد تنها راه خروجش از ونزوئلا، پذیرفتن هویت جدیدی است که دیگر وجود ندارد و در این جهان مهاجرت، پاک‌کردن گذشته اجتناب‌ناپذیر است.
رمان پر است از نشانه‌هایی که خواننده را به تأمل درباره‌ مفهوم خانه، هویت و تعلق دعوت می‌کند؛ موضوعاتی که امروزه برای بسیاری از مردم جهان، به‌ویژه مهاجران و تبعیدیان، حیاتی‌اند.
آدلایدا جمله‌ای از رمان‌نویس کلمبیایی خوان گابریل واسکز را به یاد می‌آورد: «ما به جایی تعلق داریم که مرده‌هایمان در آن دفن شده‌اند.» اما برای او این جمله پرسشی است بیشتر تا گزاره‌ای قطعی؛ آیا واقعاً به این مکان تعلق دارد؟ اگر نه، به کجا باید برود؟ و اگر برود، دیگر چه کسی خواهد بود؟
در پایان داستان، هنگامی که آدلایدا به قبر مادر بازمی‌گردد، می‌بیند که حروف برجسته‌ سنگ قبر دزدیده شده‌اند و نام فامیلی‌شان دیگر آن‌جا نیست. او می‌گوید: «آن‌قدر باختیم که حتی اسممان را هم از دست دادیم. فالکون‌ها، ملکه‌های جهانی که درحال جان‌دادن بودند.» این جمله تلخ، چکیده‌ حسرت، خشم و ناامیدی یک ملت و یک نسل است؛ مردمی که خانه، هویت و حتی یاد مردگانشان را از دست داده‌اند.
«شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد» رمانی است دردناک، خشمگین و مالیخولیایی که با نثری شاعرانه، تصویری بی‌پرده و تکان‌دهنده از زندگی در ونزوئلای فروپاشیده به دست می‌دهد. کارینا ساینس بورگو با زبانی غنی و آغشته به لایه‌های عاطفی، مخاطب را با مضامینی چون هویت، تعلق، مهاجرت، تنهایی و مرگ روبه‌رو می‌کند؛ و در دل خشونت و هرج‌ومرج، زنانی را به تصویر می‌کشد که برای بقا می‌جنگند، و در عینِ فروپاشی، پیوندهای انسانی خود را از یاد نمی‌برند. این رمان نه‌فقط روایت زندگی یک زن، بلکه مرثیه‌ای است برای سرزمینی در جست‌وجوی معنا، امید و بازشناسی خود. چنان‌که فرناندو آرابورو، نویسنده برجسته اسپانیایی و خالق رمان‌ «دیار اجدادی»، درباره‌ آن می‌نویسد: «صدای وجدان... خشک، موجز، بی‌پرده و با نیروی تکان‌دهنده‌ای خارق‌العاده... رمان ساینس بورگو بی‌تردید یک شاهکار است.»


نظرات شما